، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

روشا پرنسس مامان و بابا

سفر به چمستان

عروسک من امسال عید فطر چهار روز بود و ما تصمیم گرفتیم به چمستان سفر کنیم ... البته من برای سفر خیلی تردید داشتم چون عید امسال که رفته بودیم شمال شما خیلی بی قراری کردی و اصلا شیر نمیخوردی و نمیخوابیدی و هر دو خیلی اذیت شدیم و ما هم سفری که قرار بود یکهفته بمونیم سه چهار روزه برگشتیم ... منم تصمیم گرفته بودم تا یکسالگی شما هیچ جا دیگه نرم ولی مامان و خالم  به من اطمینان دادن که در نگهداری از شما کمک میکنن و نمیزارن من اذیت بشم ... خلاصه منم با این اطمینان خاطر راهی چمستان شدم سفر خیلی خوبی بود و کلی خوش گذشت ... شما هم واقعا همکاری کردی عززیززز دل من  فقط بخاطر ترافیک خیلی سنگین تو مسیر رفت و برگشت  یکم اذیت شدی البت...
12 مرداد 1393

هفت ماهگی نفس من

عسسل مامان  هفت ماهگیت هم تموم شد .. الان دیگه حسااابی خانومتر شدی عزیز دلم ... روزی هزار بار خدا روشکر میکنم بخاطر دختر نازنینی که بهمون داده .  توی هفت ماهگی سه تا اتفاق خییلی خوب افتاد. اول اینکه در تاریخ 15 تیر (شش ماه و نیمگی ) برای اولین بار گفتی ممه ، ماما ، ماما...منم از ذوووق فقط بوس بارونت کردم خوشگلم .واااایییی که چقدر  شنیدن نام مادر از دهن خوشگلت برام لذت بخش بود دومین اتفاق در تاریخ 21 تیر بود که شما برای اولین بار سینه خیز رفتی ... هووووووووووووراااااا   خیلی خیلی هم قشنگ سینه خیز میری دستاتو بهم گره میزنی و بعد با کمک دستات خودتو میکشی جلووو ... افریییییییین دختر زبر و زرنگ من  ...
12 مرداد 1393
1